جنگ
گیرکرده ام من خسته
در نامعلوم ترین جنگ این دنیا
در بی معنا ترین قصه ی تقدیر
در تاریکترین گوشه ی دنیا
گیر کرده ام در جنگی نامعلوم
همانند آن مدافع خسته
که دلش خسته از تمام کشتنها
خسته از اشوب و دشمن و ژسه
نه امیدی به پیروزی
نه امیدی به جنگ دارد
لشگر همیشه ی خسته ی دل
همیشه با تو سر جنگ دارد
گیر کرده در انتخابهایش
فرمانده ی جنگی این قصه
که به اتش کشد دنیا را
یا شود مغلوب این دسته
جنگ جنگ رابطه هاست
چون سیاست کثیف فرماسون
جنگ بر سر چه هست صد حیف
از این انسان و قوم انگل و سامسون
گیر کرده در این فصلها
در عمق خاکستری پاییز
در بی فروغ ترین غروب آرام
ساکتترین نقطه ی این جالیز
قدم به قدم در این تلاطم شوم
در تاریکترین مرز فاصله ها
در تاریک ترین نقطه ی هستی
در عمق سیاه چال آرزوها
گم کرده ام اخرین برگ
طلایی درخت رویاها
غرق میشوم در این جنگ
پر ز غوغای روابطها
- ۹۷/۰۸/۲۳