برگ پاییزی سبزی که بین زمین و آسمان وامانده

مختصر آهنگین واژگانی به شرح دل و روح در این روزگار

برگ پاییزی سبزی که بین زمین و آسمان وامانده

مختصر آهنگین واژگانی به شرح دل و روح در این روزگار

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

به تک ستاره ی آسمان شب، سلام
به تک برگ شاخسار درخت خشک، سلام
بر اخرین امید روزهای بر باد
به اخرین روزنه در تاریکی، سلام

سلام به کوچه های نم زده از باران
بر آستان قدم پوش جلوگه یاران
سلام بر تکه ابر این غروب تنهایی
بر دل خونین و چرکین این آسمان

سلام بر قطرات اشکهای بی حاصل
بر غصه های دریای دل بی ساحل
براین یگانه مفلوک قرن نفرینی
بر این زمانه ی چنگ خورده ی باطل

در این مراحل هفت وادی عطار
در این هفت خوان بی نشان و بی کس و کار
در این یگانه دهلیز پرهراس بی پایان
چگونه توان که رسیم اخر کار به یار؟

خانه ی دوست را سهراب پیدا کرد
محتشم راه یار را پیدا کرد
حافظ از بهر شراب و خانقاه
مولوی شمس جانش را پیدا کرد

ولی ناگهان هوا سرد شد
چنان ناجوانمردانه بی رحم شد
که مست را محتسب پیدا کرد
فروغ در پی ستاره اش گم شد

هنوز کاشان بوی خون دارد
جنوب کشورم بوی جنگ دارد
نشستند ادمیان همچنان بر ساحل
کمان نشان از دل آرش دارد

هنوز امید هست تختی برگردد
یکی میگفت کاش شاه برگردد
و ان یکی با نگاه غمگینش
میگفت احمدی نژاد برگردد

ولی چو موجهای دریای بیکران
نظر همی آید و باز میرود به جان
شبیه نفسهای بیماری کرونا
خشک آید و گیرد جانها به یکسان

یکی موافق،مخالف، یکی خوشحال است!
در این میانه یکی در پی جان است..
یکی بشکن زنان محتکر بنشسته
دیگری دربه در به دنبال محلول است..

یکی احتکار کرده ماسک ها را
دیگری نجومی کرده قیمتها را
یکی بیخیال و بیشعور در سفر
دیگری حراج کرده جنس ها را

یکی دستور عنبر نسا می نوشت
دیگری قرص جوشان شده می نوشت
آن یکی پست جوکهای مضحک و خنده دار
دیگری دستور کیک می نوشت

باز هم شب و غصه و شعر و من
سردرگمی از هرانچه در غیر و من
گرفتاری مردم و کشورم ایران
گرفته خواب شب از دیده و عقل من

دعا میکنم به درگاه آن مهربان
خداوند خورشید و ماه و زمان
به رب العالمین این روزگار
خداوند زیبای هفت آسمان

که ما را ز جهل رهایی دهد
ز بیماری و فقر، آسایش دهد
هرآنجا که نبردیم به کار عقل
همانجا همانجا نجات دهد

  • ر.م ساده