خیلی موقع ها ما خودمونم نمیدونیم چی از این زندگی میخواییم
درگیر یک پوچی محض .. یک زندگی روتین وار کرمک طوری پیش میریم به سوی چیزی که نمیدونیم واقعا چی هست
چیزی که دارم میگم اصلا ربطی به هدف و نا امیدی و این چیزا نداره
دارم میگم واقعا اون اصل زندگی چیه؟ اون کنه و ماهیت و جوهره ی اصلی که قرار بوده به خاطرش بیاییم و زندگی کنیم چیه؟
انسان؟ که ریشه ی کلمه اش از فراموشی و چه بسیار فراموشکاره..
یک فراموشکار چجوری میتونه اون هدف اصلی رو ببینه و درک کنه؟
یک موقعهایی میرسیم به اون جوهره میفهمیم و درکش میکنیم..ولی یک مدت بعد دوباره اون حس گمگشتگی و پوچی ناشی از فراموشی کل وجودمون رو پر میکنه.. مثل اون ماهی قرمز تو تنک که برای لحظاتی میفهمه تو تنگه و حتی حجم آبی که توشه رو هم میتونه محاسبه کنه اما چند دقیقه بعد دوباره فراموش میکنه و با نگاه جستجوگرانه و گاه پوچ گرانه میچرخه و می چرخه و می چرحه...
واقعا چی از زندگی میخواییم؟...